I am out with lanterns; looking for myself -Emily Dickinson

Days pass by, and my eyes, they dry, and I think that I’m okay

From Kagami - Posted at Wednesday, 19 March 2025، 09:44 AM

Imagine dragons یه آهنگ داره یه اسم موج‌ها و من تموم مدت این چند ماه 21سالگی رو حس می‌کردم همون دختر 21ساله‌ی توی آهنگم. برای اولین بار توی عمرش فکر کرد داره کار درست رو انجام می‌ده اما اشتباه بود. تنها چیزی که برای آدم می‌مونه امید به اینه که زمان می‌گذره پس تنهایی توی موج اشک‌هات غلت بزن. زمان می‌گذره.

03 با بیمارستان شروع شد، با درد ادامه پیدا کرد و نزدیک بود با بیمارستان هم تموم بشه و فکر کنم از این نظر شانس آوردم که الان خونه هستم. تبخال دور بینیم خوب شده، دستم دیگه نمی‌لرزه و تمریناتم هرچند کلی‌شون رو پیچوندم و باعث می‌شه هربار تمرین بعدی برام سخت بشه، اما در کل خیلی راحت‌تر نفس می‌کشم و فعلا به همین راضیم.

داشتم نوشته‌هام رو از این سال مرور می‌کردم و دیدم چقدر تغییر کردم. اواخر ترم دو چندین صفحه رو خط‌خطی کردم و بعد هزاربار نوشتم که از خوابگاه متنفرم. اما حالا دارم روز می‌شمارم که برگردم خوابگاه و ستاره‌م رو ببینم. 03 خیلی چیزها رو ازم گرفت و باعث شد توی خیلی موارد بخشنده باشم. از خیلی از چیزایی که دوستشون داشتم دل کندم نه فقط برای اینکه مجبور بودم و مرگ به هر حال باعث می‌شه تو کسی که دوستش داری رو رها کنی، که خیلی چیزها رو با وجود دوست‌داشتن و اهمیتی که برام داشتن رها کردم. نمی‌دونم کارهام درست بوده یا نه اما بخشیدن تمام یادگاری‌هات از کسی که یه روز عزیزترین کست بوده به بچه های فامیل، حرف‌نزدن با کسی که یه روز تسکین دردهات بوده و کلی از چیزایی که روزی ارزشمندترین‌های زندگیت بودن و حالا نداریشون. شاید گاهی اوقات باید ارزشمندها رو بدم به بقیه بذارم بقیه مراقبشون باشن چون دیگه خودم قدرشون رو نمی‌دونم.

03 اما به‌جز ترک‌کردن، ترک‌شدن و احساس تنفر از خودم و آدم‌ها چیزهای دیگه‌ای هم داشت. کارهایی که فکر می‌کردم می‌تونم توی این سال انجامشون بدم و هیچ‌کدوم به سر انجام نرسیدن. نمی‌خوام توجیه کنم و بهونه بیارم. می‌دونم نصف بیشترش برای تنبلی و بی‌عرضگی خودم بوده نه هیچ‌چیز دیگه... این سال درد و رنج زیاد داشت. می‌تونم همین رو اونقدر ادامه بدم که بلندترین پست تاریخ بشه اما بسه دیگه. 03 چیزهای قشنگ‌ هم داشت.

شیرازگردی تنهایی و حتی با هم‌اتاقی‌ها. داستان و مقاله‌ای که براشون کلی زحمت کشیدم و درسته مقامی نیاوردم و جایی چاپ نشدن اما خود نوشتنشون بهم این حس رو می‌داد که بالاخره منم می‌تونم یه کاری رو اصولی انجام بدم. ارائه‌هایی که بعدش با تحسین استاد و هم‌کلاسی‌ها تموم می‌شد. تمام خنزل پنزل‌هایی که خریدم و کتاب‌هایی که خوندم و فیلم‌های که دیدم. ولگردی‌ها و بستنی خوردن‌های یواشکی برای اینکه حالت خوب بشه و بتونی برگردی خوابگاه. کتابخونه و انجمن شعر و ادب و شعرهایی که نوشتم اما نخوندم. همون چندتا جلسه کلاس شطرنج. انتخاب واحد ترم چهار که تونستم بالاخره با استادهایی کلاس بردارم که نصف دانشگاه آرزوشونو دارن. و خیلی چیز‌های دیگه...

و البته دختر ستاره‌ای. شاید بزرگ‌ترین اتفاق سال 03 افتادن یه ستاره از آسمون بود. توی اتاق جدیدی که قرار بود اوضاع رو بهتره کنه اما همه‌چیز رو بدتر از قبل کرد؛ یه ستاره کوچولو درست رو به روم بود و کم‌کم اونقدر بهم نزدیک شد که منم ازش نور گرفتم. وقتایی که از درد به خودم می‌پیچیدم کنارم بود و هر روز بیشتر و بیشتر اومد و توی قلبم نشست. نه فقط به‌خاطر اینکه مراقبم بود. برای اینکه ستاره بود. هرکسی دوست داره وقتی به آسمون نگاه می‌کنه به ستاره برای خودش داشته باشه و حالا من وقتی همه برای امتحانات پایان ترم سه درس می‌خوندن با دختری که گرد ستاره‌ها روی صورتش جای کک و مک باقی‌گذاشته‌بودن ساحل خلیج و کوچه پس کوچه‌ها بوشهر رو قدم می‌زدم و شب‌ کنار ساحل سیگار می‌کشیدم.

من بوسیدمش و اون ستاره مال من شد. من از آسمون چیدمش و گذاشتمش توی جیبم فقط برای خود خودم. نمی‌دونم، هنوزم نمی‌دونم کارم درست بود یا نه اما احساسات آدم‌ها دست خودشون نیست. گلدونی که برای هر دوتامون هست رو آب می‌دم و لبخند می‌زنم. با هم قهوه می‌خوریم و لبخند می‌زنم. آشپزی می‌کنیم و لبخند می‌زنم، هرکاری که اون یا حتی فکرش کنارم باشه و انجامش بدم باعث می‌شه لبخند بزنم، و اینجوری میشه که 03 با تموم سختی‌ها و اتفاق‌های تلخش شروع می‌کنه یه پوست انداختن و تغییر شکل‌دادن. زیبا میشه. نور می‌گیره. عین یه ستاره.

 

پی‌نوشت: عنوان خطی از آهنگ Wrecked از Imagine Dragons

Created with ♡ by Kagami