هوا تاریک و روشنه. بارون خیلی ریز و نمنم میباره.به گلدونهام آب میدم و همزمان با همه یکییکی خداحافظی میکنم. از چهلتا گلدون توی اتاقم فقط دهتاشون مونده. نمیدونم وقتی کسی نمیتونه از چندتا گلدون مراقبت کنه صلاحیت؛ یا نه... لیاقت اینکه از بقیه آدما مراقبت کنه رو داره؟
نیم ساعت بعد تنها صدایی که میاد صدای دمشدن قهوه و اپیزود آبنباتی از شکوفههای گیلاس رادیو دیو هست.
هنوز هوا نم داره. همهجای خونه بهم ریختهست و مامان یه لیست طولانی از کارهایی که باید انجام بدم رو چسبونده روی در یخچال. اما نمیدونم چرا دلم میخواد سیگار بکشم. همه چیز رو رها میکنم و میرم سر کیفم یه نخ بر میدارم و با فنجون قهوهام میرم توی حیاط. شمعدونیهای مامان هنوز خیسن. صدای پرندهها آرومآروم بعد از تموم شدن بارون شروع میشه. میشینم جایی که قبلا درخت پرتقال بود و سیگارمو روشن میکنم. دودش رو که میدم بیرون با بخار نفسهام قاتی میشه و وول میخوره سمت آسمون. عجلهای ندارم آروم به سیگارم پک میزنم. شیرینی لبهامو مزه میکنم و به پیچ و تاب دود توی نسیم خیره میشم.. از توی جیبم صدای آواز ژاپنی میاد. از دورتر صدای پرندهها. برای بار هزارم وقتی چشمم به شعر روی فنجون میافته ادامهش رو زمزمه میکنم. مامان بدش میاد اما من دوست دارم اونجایی از شعر رو که میگه " نترسیم از مرگ / مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است " .
سیگار که تموم میشه میرم و کنار گلهای مامان توی باغچه ته سیگارمو چال میکنم. با خودم فکر میکنم یه جز چندتا ته سیگار تا حالا چندتا چیز دیگه رو اونجا توی باغچه چال کردم تا کسی نبینه؟
مبهوت رد دودم، این شکوهها قدیمیست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار
پیوست: Cigarettes out the window از Tv Girl